سفارش تبلیغ
صبا ویژن

85/2/16
10:0 عصر

تخیل و واقعیت های تولد یک ابرقدرت

بدست سید عبدالمجید زواری در دسته

تخیل و واقعیت های تولد یک ابرقدرت

  
نواندیش- "تخیل و واقعیت های تولد یک ابرقدرت" عنوان پژوهشی است که از سوی "جوادرنجبر" عضو دفتر مطالعات حزب جوانان ایران اسلامی تهیه و در یکی از جلسات آموزشی حزب در اسفندماه 84 ارایه گردیده است. نظر به اهمیت مباحث مطروحه و بلحاظ جنبه آموزشی آن ، خلاصه این پژوهش در زیر می آید :

در سایه تردید ها و سردرگمی های پس از جنگ سرد و تلاش برای نظریه پردازی برای آن،ایده"جهان چند قطبی" نیز مطرح گردید که در آن تعدد مراکز قدرت،الگوی معنا بخش نظام بین الملل پنداشته می شد.

محور اصلی این انگاره، تصور چند ابرقدرت در کنار ابرقدرت فائقه نظام بین الملل بود.یکی از قدرت هایی که از آن به عنوان حریف ابرقدرت هژمون نام برده می شد "چین" بود.

در این که چین کشور بزرگی است شکی نیست اما آیا توان فرا آمدن تا حد یک ابرقدرت تمام عیار را دارد؟

ابرقدرت تمام عیار چه خصوصیاتی دارد؟

در عرصه سیاست و به ویژه در روابط بین الملل که گوهری آنارشیک دارد هر یک از بازیگران سیاسی رسمی که اکنون در قالب دولت ?ملت حیات یافته اند یک واحد قدرت به حساب می آیند.بنابراین همه کشورها در قدرت بودن مشترکند و شکاف بین دولتها در میزان قدرت آن هاست. اندیشمندان روابط بین الملل قدرت ها را به انحا مختلف تقسیم کرده اند. طبقه بندی قدرت ها در سطوح ریز قدرت،قدرت کوچک،قدرت متوسط، قدرت بزرگ و ابرقدرت از جمله این تقسیمات است.

پایه این تقسیم بندی، سنجش میزان قدرت هر کشور در ابعاد اقتصادی، تاثیر گذاری فرهنگی،قدرت نظامی و تکنولوژی و توسعه علمی است.

با این نوع تحلیل، کشور های فاقد و یا کم برخوردار از مولفه های قدرت در کف هرم (ریز قدرت های تک بعدی)باقی می مانند و در راس،ابرقدرت های چهار بعدی قرار می گیرند.(1)

البته این تقسیم بندی غیر قابل تغییر نیست و می توان مدل های دیگری از سنجش و طبقه بندی قدرت را تصور کرد.

اما بر اساس این مدل ،کشورهای متعلق به دسته ابرقدرت ها را می توان در درون طبقه خود با معیارهای اقتصادی،فنی،فرهنگی و نظامی طبقه بندی مجدد کرد.

مسلما ابرقدرتی شوروی در دوره 1945-1991 که صرفا متکی بر قدرت نظامی بود با ابرقدرتی ایالات متحده که قدرت خود را از ترکیب قدرت نظامی،قدرت اقتصادی،تاثیر گذاری فرهنگی و سطح بالای تکنولوژی و توسعه علمی به دست آورده بود تفاوت داشت.

از این رو عمق تاثیر گذاری و توانایی تحرک و ماندگاری ابرقدرت ها یکسان نیست و به نظر می رسد با پیچیدگی روز افزون جوامع نمی توان تئوریهای قدیمی فراز و فرود قدرت ها را که فاقد مولفه های مفسر این پیچیدگی ها هستند بر دارندگان قدرت در جهان امروز مترتب دانست. باید ترکیب بدیعی از عوامل قدرت را شناسایی کرد تا فراز و فرود قدرت ها را ارزیابی کند.

مسلما اقتصاد عامل مهمی در این ترکیب خواهد بود. همچنین قدرت نظامی و توانایی تاثیر گذاری فرهنگی مهم ترین عوامل پیش برنده ارتقا قدرت به شمار می آیند.تصویر نهایی این ترکیب با نادیده گرفتن جایگاه علم و تکنولوژی ناقص خواهد بود و در شرایط کنونی جهان امروز، تکنولوژی های نو(High Tec)جایگاه برتری دارند.

اما نقش عوامل سیاسی داخلی در ارتقا قدرت یک کشور، شاید مهم ترین عامل باشد.

نوع نظام سیاسی حاکم بر یک کشور به عنوان نقش آفرین اصلی در معادلات اجتماعی می تواند در حفظ قدرت موجود،ارتقا قدرت موجود و یا تنزل آن نقش داشته باشد.

به ن ظر می رسد با در نظر داشتن مجموعه شرایط و عوامل فوق حکومت های غیر دموکراتیک- با هر جهت گیری و روشی- ناموفق تر از حکومت های دموکراتیک -با هر جهت گیری و روشی- در ارتقا قدرت هستند.

حداقل می توان چنین گفت که قدرت بر آمده از حکومت های غیر دموکراتیک ماندگاری و تداوم کم تری دارد.

چین چگونه کشوری است؟

اگر جمعیت را یکی از عوامل قدرت کشورها بدانیم چین با داشتن یک چهارم جمعیت جهان قدرت بسیار زیادی دارد.مساحت این کشور نیز قابل توجه است.

چین یک کشور هسته ای است و در شورای امنیت سازمان ملل دارای کرسی دایم و حق وتوست و از این نظر در عرصه بین المللی نیز صاحب قدرت بسیاری است.

صاحبنظران رشد اقتصادی چین را بیش از ده درصد می دانند و توجه رسانه ها به حجم بالای عرضه محصولات ارزان قیمت چین در بازارهای جهانی جلب شده است؛بنابراین این کشور از نظر اقتصادی نیز اهمیت فراوانی دارد.

این کشور آسیایی عضو جامعه کشورهای آسیا ?پاسفیک(APEC)می باشد.سازمانی که برخی از صاحبنظران آن را محل تجلی خلاقیت ها و قدرت در قرن بیست و یکم می دانند و معتقدند مرکز ثقل تجارت و سیاست جهان از اروپا به این جغرافیا منتقل خواهد شد.

چالش های پیش روی چین

چالش های غیر حاد

کشور پهناور و پر جمعیت چین هر چند از سال 1949 با سیستم کمونیسم اداره می شود اما اختلاف طبقاتی در این کشور وجود دارد.اگر اختلاف طبقاتی را متغییر مهمی در معادلات اجتماعی یک کشور بدانیم حکومت گران چینی باید برای مهار آن اقدامات جدی انجام دهند.البته این فرض را می توان مطرح کرد که اختلافات طبقاتی در نتیجه سیاست های رشد اقتصادی تشدید خواهد شد؛اگر این فرض درست باشد حزب کمونیست چین با چالش مهمی روبرو خواهد بود.

البته صرف وجود اختلاف طبقاتی در یک کشور نمی تواند عامل بحران شود اما در شرایطی که مردم چین در چارچوب یک حکومت غیر دموکراتیک زندگی می کنند،می توان پیش بینی کرد که برخی متغییر های واسطه ای بر اثر گذاری این عامل بیفزایند.

رشد اقتصادی چین فقط عامل افزایش اختلاف طبقاتی نیست.آلودگی محیط زیست از جمله دیگر تبعات آن است.

برخی آلودگی های دیگر نیز در جامعه چین در حال افزایش است که می توانند در تحلیل نهایی در میزان قدرت این کشور به لحاظ ایجاد هزینه تاثیر گذار باشد.افزایش نسبی آمار مبتلایان به ایدز از جمله این چالش هاست.

در چین،نرخ مهاجرت از روستاها به شهرها نیز بالاست که در صورت مدیریت ناکارآمد،می تواند به تهدیدی برای جامعه چین مبدل شود.البته در چین از این مهاجرت گسترده به "انقلاب صنعتی دوم" تعبیر می شود.

چالش های حاد

علاوه بر چالش های فوق که ماهیت امنیتی ندارند، حکومت چین با چند چالش امنیتی نیز سر و کار دارد.این چالش ها در دراز مدت و فراهم آمدن شرایط مساعد برای مخالفین می تواند آثار تعیین کننده ای بر تمامیت ارضی و آینده سیاسی چین داشته باشد.

از سوی دیگر تحریک ایالات متحده و غرب و حمایت آنها از طرح چنین موضوعاتی می تواند پوشش رسانه ای برای جلب افکار عمومی و حمایت های مالی و تدارکاتی برای تسریع و تعمیق تهدیدات فراهم آورد.

موضوع تبت یکی از این چالش هاست.رهبر جادویی تبت توانسته است توجه غربی ها را به خود جلب کند و از این طریق حمایت سیاسی برای استقلال سرزمین خود کسب نماید.

همچنین جدایی طلبان استان مسلمان نشین "سین کیانگ" چالش دیگری را پیش روی حکومت چین قرار داده اند.سین کیانگ دارای 150 میلیارد بشکه ذخیره نفت است.

تایوان تهدید جدی دیگری برای تمامیت ارضی چین است.ادعای استقلال از سوی تایوانی ها و رد این ادعا از طرف حکومت چین مورد بهره برداری غربی ها و به ویژه ایالات متحده قرار گرفته است.

این فهرست با افزودن مساله حقوق بشر تکمیل می گردد.استفاده سیاسی از حقوق بشر توسط غربی ها این موضوع را تا یک معضل امنیتی برای چین و برخی دیگر از کشورها ارتقا داده است تا جایی که در کشور های متهم به نقض حقوق بشر، فعالان آن در ردیف تهدیدکنندگان امنیت ملی قلمداد می شوند.

در کشور چین که صدور حکم اعدام متداول است بسیاری از فعالان سیاسی و حقوق بشر مورد مواخذه قرار می گیرند و گاه به زندان های طولانی مدت محکوم می شوند.رسانه ای جمعی نیز در چین به شدت سانسور می شود.چین در سال گذشته،در ارزیابی کشورهای جهان، یکی از پایین ترین رتبه ها را در آزادی مطبوعات به خود اختصاص داد.در حال نیز مساله سانسور اینترنت این کشور را در مظان اتهام قرار داده است.

هر چه فشار غرب در مورد حقوق بشر به چین افزایش یابد این کشور مجبور خواهدبود هزینه های بیشتری برای سرکوب داخلی و انزوای بین الملی بپردازد.

حکومت چین در حالی که با اتهام به نقض حقوق بشر از سوی کشورها و سازمان های غربی مواجه شده است،متناسب با منافع تعریف شده ملی،از امکانات بین المللی نیز با همراهی با قدرت های بزرگ ،برای رفع تهدیدات خود بهره می برد.

پس از 11 سپتامبر،چینی ها برای سرکوب اسلام گرایان استان سین کیانگ از الگوی آمریکا استفاده کردند و بر اساس یک گزارش که در آن اسلام گرایان سین کیانگ همکار القاعده معرفی شده بود به سرکوب آنها پرداختند.در این گزارش به صراحت قید شده بود که رهبر مسلمانان سین کیانگ با اسامه بن لادن ملاقات کرده و مبالغ هنگفتی پول و همچنین مقداری اسلحه دریافت کرده است.این گزارش مقدمه ای برای سرکوب شدید اسلام گرایان در چین گردید.

احتمال دموکراسی خواهی پس از رشد اقتصادی

حکومت چین تحت سیطره حزب کمونیسم قرار دارد.اعضای ارشد حکومت توسط ساز و کار بسته حزبی انتخاب می شوند و هیچ حق انتخاب مستقیمی برای مردم وجود ندارد.انتخاب چنین شیوه ای برای حکومت به دلیل فقدان بستر های مناسب و مطمئن برای ابراز عقیده و تضارب آرا در آن امکان پویایی فکری را از جامعه سلب می کند.

حال اگر پویایی فکر و اندیشه را مهم ترین مرحله پیشرفت و پویایی سیاسی،اقتصادی و فرهنگی یک جامعه بدانیم چین کشور قدرتمند آینده نخواهد بود.مگر آن که متناسب با پیشرفت های اقتصادی به تجدید بنیادین ساختار حکومتی در جهت گسترش و تعمیق دموکراسی بپردازد.

نشانه هایی از اصلاحات در جامعه چین وجود دارد که تا حدودی امید به تعمیق دموکراسی را زنده می کند.از سال 2003 و با برگزاری شانزدهمین کنگره حزب کمونیست که به روی کار آمدن نسل چهارم انقلاب چین به رهبری "هوجین تائو"انجامید وضعیت آزادی های سیاسی نسبتا بهبود یافته است.

همچنین مقامات چین در مقابل سازمان تجارت جهانی متعهد به انجام اصلاحاتی در کشور خود شده اند که انجام آن ها می تواند تبعات گسترده ای از اصلاحات را در این کشور به دنبال داشته باشد.

ظاهرا بخشی از جامعه چین نیز به اصلاحات اقتصادی به عنوان یک الگوی کلان که الزامات سیاسی و اجتماعی را در صورت لزوم در پی داشته باشد بیشتر تمایل نشان می دهند.البته فقط پس از حدود پنج سال از واقعه "میدان تیان آن من" به نظر می رسد جامعه چین این واقعه را چندان به یاد ندارد.

تقابل با ایالات متحده

یکی از عوامل تقویت کننده فکر ابرقدرتی چین، تقابل این کشور با آمریکا در برخی از مسایل منطقه ای و بین المللی است.در این تقابل حقوق بشر و مساله تایوان اهمیت بیشتری برای چینی ها دارد.بحث قرار گرفتن تایوان در سپر دفاع موشکی آمریکا اعتراض چینی ها را برانگیخته و در فوریه سال 2005 مقامات چینی در اقدامی غیر منتظره در برابر ادعاهای آمریکا در خصوص نقض حقوق بشر در چین ایالات متحده را به نقض حقوق بشر متهم کردند.

هر چند اقدام مقامات چینی کاملا سیاسی است،اما قابل انتقاد با استفاده از مبانی حقوق بشر نیز هست.

اولا حقوق بشر یک مفهوم غربی است و در ساز و کار تبیین راهکارهای ارتقا زندگی در غرب پدید آمده است و دور از ذهن می نماید که یک کشور شرقی با سابقه نظام سیاسی غیر دموکراتیک یک کشور غربی با سابقه دموکراسی را متهم به نقض حقوق بشر نماید.

در ثانی هر چند موارد نقض حقوق بشر در ایالات متحده نیز یافت می شود اما در این کشور حقوق بشر به صورت ساختاری نقض نمی شود.تمام موارد اقدامات غیر انسانی و خشن در ایالات متحده نه در ساختار اجتماعی و سیاسی آمریکا بلکه توسط افراد انجام می شود و دولت آمریکا با آن ها مقابله می کند.

در حالی که چین و برخی کشور های دیگر فارغ از صحت یا عدم صحت گفتار غربی ها، متهم به نقض حقوق بشر در ساختار سیاسی و اجتماعی خود هستند.

فکر چینی و تفکر شرقی

ریشه های متفاوت تفکر شرقی و تفکر غربی قابل انکار نیست.هر چند امروزه به مدد ارتباطات،شکاف های فرهنگی و فکری و از جمله شکاف غرب و شرق کوچکتر شده است اما ریشه های تمدن های چندین هزار ساله شرق،هنوز رگه های مهمی از حیات فردی و اجتماعی شرقیان را شکل می دهد.

سوال مهمی در این زمینه وجود دارد که آیا تفکر شرقی می تواند پایه های یک سیستم پیچیده ابرقدرتی را بنیان گذارد؟

سابقه تاریخی شرق به این سوال پاسخ مثبت می دهد.چین و ایران دو تمدن بزرگ شرق به مرتبه ابرقدرتی دست یافتند.

دردوره جدید نیز در شرق تحولات رو به رشد کم نبوده است.ژاپن نمونه موفق یک کشور شرقی است که با تکیه بر فرهنگ بومی به یک ابرقدرت اقتصادی و فنی تبدیل شده است.

ب نابراین تحلیل هایی که بر مبنای ناکار آمدی الگوهای زندگی شرقی برای قدرتمندی شکل گرفته اند چندان صحیح به نظر نمی رسد.

نگرش ایران نسبت به ابرقدرت های جایگزین

فراتر از آن چه در نظام بین المللی می گذارد ذهن تحلیل گران ایرانی برخی مقولات را بر اساس نیازها و تمایلات خود ترسیم می کنند و با زیرکی ایرانی آن ها را توجیه علمی می کنند.

از دوره صفویه که روابط خارجی ایران با کشور های خارجی که عمدتا نیز قدرت های مسلط روزگار خود بودند آغاز شده است ،به دلیل پایین بودن توانایی بازی با قدرت ها در جهت منافع ملی، سیاستمداران ایرانی پی گیر تولد یا رشد ابرقدرت های جدید بوده اند.

در دوره قاجاریه،فرانسه در برابر انگلیس و روسیه و در دوره جنگ دوم جهانی آلمان در برابر انگلیس،شوروی و آمریکا برای هم پیمانی و هم سویی انتخاب شدند که هر دو مورد به شکست انجامید.

معاهده "فین کنشتاین" با فرانسه دوره ناپلئون که ظاهرا برای مقابله با روسیه تنظیم شده بود در نهایت با معاهده "تیلسیت" بین روسیه و فرانسه چیز جز ضرر برای ایران نداشت.این ضرر به حدی بود که باعث شد ایران دوره فتح علی شاه معاهدات "گلستان" و "ترکمن چای" را با روسیه منعقد کند.اعتماد به آلمان هیتلری نیز باعث اشغال ایران توسط متفقین شد.

نتیجه

در تصمیم سازی در دنیای سیاست،ذهن تصمیم گیرنده باید انعطاف بسیاری داشته باشد تا بتواند سطوح تحلیلی متفاوت را درک کند.

واقعیات موجود یکی از سطوح مهم در سیاست هستند.آینده نگری سطح دیگری است.یک سیاستمدار، با حال و آینده به یکسان کار می کند.آرمان های سیاسی سطح سوم تصمیم سازی هستند.در واقع هر کدام از این سطوح تصمیمات سیاسی را مرحله به مرحله پخته تر، واقعی تر و ارزشمندتر می کنند.

اتکا به یکی از این سطوح در فرایند تصمیم سازی یا اجرا باعث ناکارآمدی سیاست ها می شود.

واقعیت آن است که امروزه ایالات متحده هژمون جهانی است.بودجه نظامی این کشور بیش از سیزده برابر بودجه نظامی چین و بیش از سه برابر کل بودجه نظامی اتحادیه اروپا است.

اما نگاه به آینده نشان می دهد که چین در صورت تداوم رشد اقتصادی و همگام شدن توسعه اجتماعی و سیاسی با آن، خواهد توانست به یک ابرقدرت تبدیل شود.

البته آینده نگری دقیق تر زمانی است که در حالی که فرایند ابرقدرت شدن چین را بررسی می کنیم تحولات ایالات متحده،اتحادیه اروپا و ساختارهای منطقه ای و ساختارهای بین المللی را نیز در نظر داشته باشیم.

<   <<   146   147   148   149   150   >>   >